سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هر کس مردمی را دوست بدارد [ در روز قیامت ] با آنان محشور خواهد شد. [رسول خدا صلی الله علیه و آله]
لوگوی وبلاگ
 

دسته بندی موضوعی یادداشتها
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :1
بازدید دیروز :0
کل بازدید :10349
تعداد کل یاداشته ها : 12
103/2/6
9:25 ع
چه انتظار عجیبی !!! تو در میان منتظران هم عزیز من چه غریبی عجیب تر آنکه چه آسان نبودنت شده عادت چه بی خیال نشستیم نه کوششی نه وفایی فقط نشسته و گفتیم خدا کند که بیایی

96/3/19::: 8:31 ع
نظر()
  
  

سردار شهید شوشتری

دیروز از هر چه بود گذشتیم،امروز از هر چه بودیم …!! آنجا پشت خاکریز بودیم و اینجا در پناه میز …!! دیروز دنبال گمنامی بودیم و امروز مواظبیم ناممان گم نشود …!! آنجا(جبهه)بوی ایمان میداد و این جا ایمانمان بو !! می دهد…!! الهی : نصیرمان باش، تا بصیر گردیم . بصیرمان کن تا از مسیر برنگردیم و آزادمان کن تا اسیر نگردیم…


  
  

فضیلت تراشی

در مورد عثمان بن عفان وی از تیره ابوالعاص و از قبیله بنی امیه و قریشی است و در جد پنجم با پیامبر مشترک است. وی بنابر نظر اهل سنت داماد پیامبر(صلی الله علیه وآله)است. اهل سنت او را ذوالنورین میخوانند چون دو نفر از دختران پیامبر(صلی الله علیه وآله) به نام ام کلثوم و رقیه همسر او بودند اما این دیدگاه را برخی ازشیعیان نپذیرفته و معتقدند رقیه و ام کلثوم ربیبه های پیامبر هستند و آن دو، دختران خواهر حضرت خدیجه(علیها السلام) هستند.

در مورد این که رقیه و ام کلثوم همسران عثمان هستند برخی از منابع این مطلب را نقل کردند اما سید جعفر مرتضی عاملی و نجاح طایی در کتب خود بیان کردند که این دو دختر از فرزندان خواهر او بودند چون پس از رحلت شوهر خواهرش به دلیل این که سرپرستی نداشتند آنها را در خانه خود آورد و لذا آنها دختران خواهر خدیجه هستند ایشان دلیل میآورند که گزارشی از رابطه پدری و فرزندی از این دو دختر مانند رابطه فاطمه و پیامبر در منابع وجود ندارد و در تاریخ مطلبی را نمیابیم همچنین در نقلی معاویه فقط حضرت علی را داماد پیامبر میداند و نه عثمان را .
اما در مورد حدیث جعلی در مورد ذوالنورین بودن این شخص
وقال الهیثم بن خلف: أنبأنا الحسن (1) بن عبد الرحمن الاحتیاطى، حدثنا جریر، عن لیث، عن مجاهد، عن ابن عباس، قال: قال رسول الله صلى الله علیه وسلم: لیس فی الجنة شجرة إلا على کل ورقة منها مکتوب لا إله إلا الله، محمد رسول الله، أبو بکر الصدیق، عمر الفاروق، عثمان ذو النورین.
قلت: هذا باطل، والمتهم به حسین. 
میزان الاعتدال ج1ص540
وأخرجه ابن عدی من طریق معروف البلخی ، قال الذهبی فی " المیزان " 3 ص 184 : هذا موضوع لکنه مشهور
این حدیث موضوع است!!
ورواه الخطیب البغدادی فی تاریخه 5 ص 4 و ج 7 ص 337 من طریق الحسین بن إبراهیم الاحتیاطی عن علی بن جمیل . قال الذهبی فی میزانه 1 ص 253 بعد ذکره من هذا الطریق : هذا باطل والمتهم به حسین الاحتیاطی . وقال فی ج 3 ص 184 : إنه موضوع . وذکره ابن کثیر فی تاریخه 7 : 205 من طریق الطبرانی فقال : إنه حدیث ضعیف فی إسناده من تکلم فیه ولا یخلو من نکارة
اینم احادیث ذوالنورین بودن خلیفه تون !!!

ازدواج خلیفه دوم با ام کلثوم دختر حضرت علی (ع) در روایات زیادی از طریق اهل سنت و شیعه نقل شده است که این نقل ها تفاوت هایی با هم دارند. این روایات به طور مفصل از نظر سند و محتوا مورد بحث و بررسی قرار گرفته اند. آنچه می توان از این روایات نتیجه گرفت و بین روایات شیعه و اهل سنت مشترک است، این است که خلیفه دوم (عمر بن خطاب)، ام کلثوم را از حضرت علی (ع) خواستگاری کرد[1] و حضرت علی (ع) را در این امر تهدید کرد...[2] و حضرت علی (ع) عذر آورده و خواستگاری را نپذیرفتند.[3]
عمر بار دیگر حضرت علی (ع) را تهدید کرده و برای نوبت های بعدی بارها خواستگاری را تکرار کردند.[4]
در نهایت حضرت علی (ع) اختیار ازدواج ام کلثوم را به عموی خویش عباس بن عبدالمطلب واگذار نموده و با اجازه عباس بن عبدالمطلب عقد نکاح بین عمر بن خطاب و ام کلثوم خوانده شد و ام کلثوم به خانه عمر بن خطاب منتقل شد و بعد از مرگ عمر بن خطاب، حضرت علی (ع) او را به منزل خویش برگرداندند.[5]
این تمام مطلبی است که در روایات شیعه و سنی آمده است. اما این که آیا بین عمر و ام کلثوم زفافی صورت گرفت و آیا ام کلثوم از این ازدواج صاحب اولاد شد یا نه، هیچ دلیل معتبری بر آن نداریم. لکن علمای شیعه و سنّی از روایات نتیجه گیری هایی کرده و نظراتی داده اند. نوبختی از علمای قدیمی شیعه (زمان غیبت صغرا) می گوید: ام کلثوم در موقع ازدواج با عمر، صغیره بود و قبل از این که به سن بلوغ برسد عمر از دنیا رفت (کشته شد).[6]
همچنین رزقانی مالکی، از علمای اهل سنت (متوفی 1122ه.­ق) می گوید: ام کلثوم، همسر عمر بن خطاب بود و قبل از این که به سن بلوغ برسد، عمر از دنیا رفت.[7]

[1]  . تهذیب التهذیب، ج 1، ص 44.
[2]  . طبقات ابن سعد، ج 3، ص 259.
[3]  . کافی، ج 5، ص 246.
[4]  همان.
[5]  . همان، ج 6، ص 115.
[6]  . بحارالانوار، ج 42، ص 91.
[7]  . شرح المواهب اللدنیّة، ج 7، ص 9.


  
  
   1   2      >